مکنون
از غم هجر تو ای شاه چه باید بکنم من که جامانده ام از راه چه باید بکنم خاطرم نیست دقیقا زتو کی دور شدم چند روزی و دو صد ماه ... چه باید بکنم نکند باز برادر به تو خنجر زده است قصه ی یوسف و آن چاه چه باید بکنم شعر فاضل نظری از نفس انداخت مرا * کوه نوری تو و من کاه چه باید بکنم گاهی احساس جنون ، گاه شعف گاهی ترس تو بگو با غم گهگاه چه باید بکنم منو شمع و شب و حافظ به هم عادت کردیم می رسد سوزش یک آه چه باید بکنم متین * آه یک روز همین آه تو را می گیرد گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد جناب فاضل نظری
نوشته شده در جمعه 92/7/12ساعت
4:44 عصر توسط متین| نظرات ( ) |